نورا اُ دونیل
ترجمه: محسن آزاده
در اواخر سال ۲۰۰۷ میلادی، جان ملوف در مزایدهای که در پورتاژ پارک شیکاگو برگزار شده بود شرکت کرد. در آن زمان ملوف در نوشتن کتابی دربارهی پورتاژ پارک همکاری داشت و بههمین دلیل بهدنبال عکسهای تاریخیای بود که در کتاب از آنها استفاده کند. اکثر وسایلی که در مزایده دیده میشدند یا مدتها بیاستفاده افتاده بودند یا دستبهدست بین صاحبان مختلف چرخیده بودند. او تصادفاً به جعبهای برخورد که پر بود از عکسهایی که بین دههی ۵۰ و ۶۰ گرفته شده بودند. با خود فکر کرد حتماً عکسی که برای کتاب مناسب باشد بین آنها پیدا خواهد کرد. جعبه را به بهای ۴۰۰ دلار خرید و مزایده را ترک کرد. اما در جعبه حتی یک عکس هم از پورتاژ پارک نبود. چیزی که ملوف صاحبش شده بود، ۳۰۰۰۰ نگاتیوی بود که ویوین مایر در سالهای مختلف تهیه کرده بود.
با این که ملوف چیز زیادی از عکاسی نمیدانست، جذبهی عکسها او را به حال خود رها نکرد. نگاتیوها را اسکن کرد و در کامپیوتر شخصی خودش مشغول دیدن آنها شد. لحظاتی که عکاسی ناشناس آنها را ضبط کرده بود: بچهی لاغری که از پنجرهی کثیف مغازه مشغول دید زدن بود، باسن انسانهای چاقی که از نیمکت پارک بیرون افتاده بود یا مردی که روی صندلی جلوی ماشین خوابش برده بود، به طوری که دستش را برای آسایش چشمهایش هایل نور کرده بود. ملوف به وجد آمده بود، از خود پرسید چه کسی این عکسها را گرفته است.
برگزارکنندگان مزایده هم از عکاس خبری نداشتند، اما گفتند این جعبهها متعلق به خانم مسنی بوده که از بیماری رنج میبرده است. ملوف کمکم با اشخاص دیگری که جعبههای مشابهی از همان خانم گرفته بودند تماس پیدا کرد و تمام نگاتیوها را خرید. او صاحب مجموعهی عظیمی شده بود که هیچ بانیای نداشت. بعضی از عکسها را در ایبی به فروش گذاشت و وقتی متوجه استقبال عموم نسبت به آنها شد تصمیم گرفت عکاسشان را کشف کند.
در آپریل ۲۰۰۹، بیش از یک سال و نیم پس از آن که ملوف اولین جعبه را در مزایده خریده بود، او یک پاکت نامه در یکی از جعبهها یافت. نامه از طرف یک چاپخانهی عکس بود و روی آن یک اسم دیده میشد: ویوین مایر. او نام مایر را در اینترنت جستجو کرد و به متنی رسید که چند روز پیش در مجلهی شیکاگو تریبون چاپ شده بود. اعلامیهی فوت یک خانوم ۸۳ ساله: «ویوین مایر، خانم محترم فرانسویالاصلی که ۵۰ سال شهروند شیکاگو بود، روز دوشنبه فوت کرد. او برای جان، لین و متیو مثل مادر بود. روح پرسخاوتش برای تمام کسانی که با وی آشنایی داشتند، مایهی آرامش بود. او همیشه آماده بود تا با نظراتش به دیگران یاری برساند. همچنین میتوان از وی به عنوان یک منتقد ارزندهی فیلم و یک عکاس گرانمایه یاد کرد. او یک انسان واقعی بود که غیبتش به شکل غمانگیزی فراموش نخواهد شد و زندگی طولانی و شگفتانگیزش از یادها نخواهد رفت».
وقتی ملوف با مجله تماس گرفت، جز یک شمارهی اشتباه چیزی عایدش نشد. او نمیدانست به کجا رجوع کند. در این حین او وبلاگی تأسیس کرد به آدرس www.vivianmaier.com و کارهای مایر را روی آن به نمایش گذاشت. بعدتر در اکتبر همان سال وبلاگ را در فلیکر -وبسایت اشتراک عکس- معرفی کرد و با طرح یک پرسش در زیربخش عکاسی خیابانی، به نتایج جالب توجهی رسید: «من با این عکسها باید چهکار کنم؟ (به جز این که بدهمشان به شما!)»
بحث در این سایت بسیار گسترده شد. پیشنهادها فراوان بودند و وبسایتهای فراوانی به بلاگ او لینک دادند. (اگر امروز نام مایر را در گوگل جستجو کنید بیش از ۱۰۰۰۰۰ عنوان خواهید یافت). ملوف متوجه شد مسألهی مایر بزرگتر از چیزی است که تصور میکرده است.
ملوف درست فهمیده بود. پس از انتشار آنلاین بخش کوچکی از آثار مایر، طرفداران زیادی برای کارهایش پیدا شد. در دو سال گذشته دو کتاب از عکسهای او چاپ شده است و آثارش در بیش از ۱۶ نمایشگاه در کشورهای مختلف به نمایش درآمدند. اکثر این عکسها را تا قبل از کشفشان کسی جز خود عکاس ندیده است. ملوف تخمین میزند ۱۰۰۰۰۰ نگاتیو از مایر جمعآوری کرده است و حدود ۱۲۰۰۰ تای دیگر هم در دستان مجموعهدار دیگری به نام جف گلدستاین است. بیشتر عکسهای مایر سیاه و سفید هستند و سوژهها در زندگی روزانه و بدون پز مشخصی گرفته شدهاند و درعین حال احساس مشخصی را منتقل نمیکنند. مایر سفرهای مختلفی داشته است و نگاتیوهایی از لسآنجلس، مصر، بانکوک، ایتالیا و جنوب غرب آمریکا دیده میشود. گسترهی شگفتانگیزی که در کارهای مایر وجود دارند و عمقی که در تمامی عکاسی او دیده میشود ملوف را واداشته تا به دنبال پاسخ این دو سؤال بگردد: ویوین مایر چه کسی بوده و چه چیزی میتواند نگاه فوقالعادهی عکاسانهی وی را توجیه کند؟
ملوف که آن زمان ۲۷ ساله بود، هنگام دستهبندی نگاتیوها به آدرسی برخورد که زیر یک جعبهی کفش نوشته شده بود. با تحقیقی مشخص شد مایر از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۲ با خانوادهی گنزبرگ زندگی کرده و پرستاری سه فرزندشان به عهدهی وی بوده است: جان، لین و متیو.
امروزه لین گنزبرگ یک مأمور مالیاتی ۵۵ ساله است. او دربارهی مایر میگوید: «خانم مایر برای ما مثل مری پاپینز بود. او قدرت فوقالعادهای داشت و به راحتی با بچهها ارتباط برقرار میکرد.»
خانوادهی گنزبرگ در سال ۱۹۵۶ به دنبال یک پرستار کودک، یک آگهی به روزنامه داده بودند و ویوین مایر از این طریق با این خانواده آشنا شد. خانم ننسی گینزبرگ دربارهی او میگوید: «روزی که به منزل ما آمد یک کت بلند پوشیده بود که او را بیشتر شبیه مری پاپینز جلوه میداد. اما دو چیز او را متمایز میساخت: یکی جعبهی بزرگی که همراه خودش آورده بود و دیگری دوبین عکاسیاش که از گردنش آویزان بود. البتهی لهجهی غلیظ فرانسویاش هم مشخصهی بارز دیگر وی بود.»
مایر دقیقاً هم فرانسوی نبود. با توجه به گواهی تولدی که خانوادهی گینزبرگ همراه دیگر وسایل مایر به ملوف دادند، ویوین مایر فرزند ماریا و چارلز مایر، در ۱ فوریهی ۱۹۲۶ در نیویورک به دنیا آمده است. مادرش فرانسویالاصل و پدرش اتریشی بوده و هنگامی که ویوین ۴ ساله بوده، پدرش بهعلل نامعلومی فوت میکند.
مایر و مادرش به فرانسه برمیگردند اما محل زندگی آنها در آن زمان مشخص نیست. در ۱۶ آوریل ۱۹۵۱ وقتی مایر ۲۵ سال داشت، تنها از بندر لههاور در شمال غربی فرانسه به سمت نیویورک حرکت میکند و ۱۰ روز بعد وارد نیویورک میشود. مشخص نیست در ۵ سال اول اقامتش در نیویورک به چه کاری مشغول بوده – جز عکاسی که بخش بزرگی از مجموعهی ملوف را تشکیل میدهد.- اما گمان میرود مانند باقی عمرش پرستاری افراد را در منزل بهعهده داشته است.
مایر حتی پیش نزدیکترین دوستانش هم انسانی تودار بود و از عقبهی زندگیاش کسی خبر نداشت. حتی خانوادهی گنزبرگ هم نمیدانند او کی و چرا وارد شیکاگو شده. نانسی گنزبرگ میگوید: «فکر نمیکنم او علاقهی چندانی به پرستاری کودکان داشت. او فقط مجبور به انجام این کار شده بود، چون کار دیگری نمیدانست.»
فرزندان گینزبرگ بهخاطر ماجراجوییهای عجیبی که مایر در آن سالها برایشان درست میکرده او را تحسین میکنند. او میخواسته آنها زندگی را بیش از محلهای که زندگی میکنند و دنیایی که می بینند درک و کشف کنند. آنها از سفرها و تجربیاتی یاد میکنند که در کنار مایر داشتهاند و داستاهایی که او برایشان تعریف کرده است.
روزهایی که مایر در مرخصی بود یا کاری نداشت، معمولاً به سینما میرفت تا فیلم ببیند یا دوربینش را برمیداشت تا در شهر چرخی بزند. اگر چهرهی مشهوری به شهر میآمد، مثل کندی یا روزولت، او هرطور شده برنامهاش را تنظیم میکرد تا با دوربینش سراغ آنها برود. بعضی روزها در خانه میماند و خودش را در حمام، که به تاریکخانه تبدیل کرده بود حبس میکرد. کسی حق ورود نداشت. آورون گینزبرگ میگوید: «او هیچوقت نمیخواست با دوستانش نشست و برخواست کند و هیچ نشانهای نبود که با کسی رابطه داشته باشد یا بخواهد ازدواج کند.
مایر در سالهای متمادی مجموعهي عظیمی را جمعآوری کرد. شاید بهتر است بگوییم نمیخواست چیزی را دور بریزد. مجموعهای از نگاتیوها، دوربینها، نوار کاست، لباس، کفش و … .حتا روزنامههایی که در این سالها دور نینداخته است.
بین سالهای ۱۹۵۹ و ۱۹۶۰ مایر به مدت ۶ ماه کل دنیا را گشت. او سهمی در یک زمین در آلسیس فرانسه داشت و با فروش آن توانست خرج سفرش را تأمین کند. او در این مدت به نیویورک، لسآنجلس، مانیل، بانکوک، بیجینگ و حتی مصر و ایتالیا سفر کرد و دوباره به شیکاگو برگشت. ننسی درمورد سفرهای مایر میگوید :«او اگر میخوست برود میرفت. خانواده ما مجبور بود برای اوقاتی که او نیست یک جانشین موقت بیاورد. او حتی نمیگفت کجا میرود. یعنی کسی هم نمیپرسید. روحیهی درونگرایی او مانع این کار میشد.»
گاهی اوقات او عکسهایی که از بچهها میگرفت را با خانوادهی گینزبرگ به اشتراک میگذاشت. اما جوری هم نبود که آنها را هدیه بدهد. ننسی میگوید: «اگر عکسی میخواستیم باید آن را میخریدیم. اما از طرفی هم مایر کسی نبود که عکسهایش را بفروشد. مثل نقاشی که نقاشی بکشد و بعد دلش نیاید از آنها جدا شود. او عاشق کارهایش بود.»
در سال ۱۹۷۲ بچههای گینزبرگ به حدی بزرگ شده بودند که نیازی به پرستار نداشته باشند. او در آن سال از آن خانواده جدا شد و در منزل افراد دیگری پرستاری میکرد.
در سال ۱۹۸۷ که او در منزل زالمَن و کارن مشغول به کار شد، تجربیات ۳۰ سال عکاسیاش را با خود جابجا میکرد. زالمن میگوید او گفته بود او تعدادی جعبه دارد که وسایل شخصیاش در آنها قرار دارد اما وقتی با ۲۰۰ جعبه وارد منزل ما شد برای جا دادنشان دچار مشکل شدیم. کارن تعریف میکند که مایر زندگی فقیرانهای داشت و بهنظر میرسید با این مسأله مشکلی ندارد. او خیلی کم وسایل نو میخرید و با ابزار خودش زندگی راحتی داشت.
در اواخر دههی ۱۹۹۰ خانوادهی گنزبرگ دوباره با مایر تماس گرفتند و خواستند منزلی برای او دست و پا کنند. لین میگوید: «ما همین که میدانستیم او کجاست خیالمان راحت میشد.»
اما نگرانی خانوادهی گینزبرگ کمتر نشد. او شبها با بیترسی همیشگیاش به محلههای ناامن شیکاگو میرفت و با بیخانمانها همصحبت میشد.
در زمستان ۲۰۰۸ تصادفاً پایش روی یک تکه یخ لیز خورد و به سرش ضربه خورد. او را به اورژانس بیمارستان بردند. بعد از آن حادثه او را به خانهی سالمندان سپردند، جایی که در آوریل ۲۰۰۹ در آن فوت کرد.
امروزه ملوف صاحب تقریباً تمام اموال مایر است. چندین دستگاه دوربین عکاسی، بیش از صد فیلم ۸ میلیمتری، ۳۰۰۰ پرینت عکس و ۱۰۰۰۰۰ نگاتیو. همچنین لباسها، کفش و اموال شخصی مایر در این مجموعه دیده میشود.
ملوف جز تعدادی جعبه که فقط روزنامههای مایر در آنها جمع شده بودند، بقیهی وسایلش را نگه داشته است. در سال ۲۰۰۹ او به همراه فیلمسازی به نام آتونی ریدزون تصمیم به تهیهی فیلمی از زندگی او گرفتند. تمام عکسها و نگاتیوهای مایر برای این کار اسکن شد و این فیلم در سال ۲۰۱۴ با نام «Finding Vivian Maier» روی پرده میرود.
رئیس سابق موزهی هنرهای معاصر شیکاگو، کولین وستربِگ، دربارهی کارهای مایر حرف جالبی میزند. او که توسط ایمیلی از ملوف از کارهای این عکاس باخبر شده است، میگوید: «ویوین مایر در عکاسان شیکاگو مورد جالبی است. او خیابانها را هوشمندانه و از روی آگاهی عکاسی کرده است، اما در عکاسان خیابانی دههی ۵۰ و ۶۰ شیکاگو او عکاس برجستهای نیست. عکسهای او طعنه و نیش عکسهای هری کالاهان یا یاشیمو ایشیموتو که عکاسان برجستهی آن دورهی شیکاگو هستند را ندارد. او معمولاً در عکسها مشارکت دارد. یک عکاس بزرگ میداند چگونه فاصلهاش را تا سوژه حفظ کند.»
البته وی ارزش کار مایر را زیر سؤال نمیبرد و میگوید: «جذابیت کار مایر برای او روشن است. عکسهای او من را متقاعد میکند که او توانسته است از نزدیک از اهالی شیکاگو عکاسی کند.»
ملوف میگوید: «حالا که مجموعهی عکسهای مایر دست من است، وظیفه دارم دنیا را با کارهای او آشنا کنم تا بفهمند او یکی از عکاسان بزرگ عصر خود بوده است. هرچقدر بیشتر این کار را میکنم خودم بیشتر مجذوب این زن میشوم. او زنی باهوش و خلاق بوده و بدون شک نبوغ زیادی در عکاسی خیابانی به خرج داده است. من از این که عکسهای مایر را با بقیهی دنیا بهاشتراک بگذارم راضی میشوم.»
منبع: https://akskhaneh.com/story/vivian-maier-street-photographer
August 4, 2020 Author Katrin
Fantastic goods from you, man. I’ve understand your stuff previous to and you
are just too wonderful. I actually like what you’ve
acquired here, certainly like what you are saying and the way in which you say it.
You make it enjoyable and you still take care of to keep it wise.
I cant wait to read far more from you. This is really a
great web site.
Stop by my web-site; Royal CBD
December 10, 2020 Author joker
Everything is very open with a clear description of the challenges. It was really informative. Your website is very useful. Thank you for sharing. Gisele Kincaid Ashman
February 1, 2021 Author tek parca
I enjoy your piece of work, regards for all the good articles. Marjorie Husain Orlena
February 1, 2021 Author movies
Undeniably imagine that which you stated. Your favourite justification appeared to be on the web the easiest thing to take into account of. I say to you, I definitely get irked whilst other folks think about issues that they just do not realize about. You managed to hit the nail upon the highest as well as defined out the entire thing without having side-effects , other folks could take a signal. Will likely be back to get more. Thanks| Sascha Kellen Abramson
February 1, 2021 Author download
Well I really enjoyed reading it. This post provided by you is very helpful for proper planning. Daisi Bernard Chemaram
February 1, 2021 Author watch
Utterly pent subject matter, Really enjoyed reading. Hana Riordan Lavine
June 25, 2022 Author CBD Lube
keep up the good work